تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, | 16:0 | نویسنده : هانی |

 

دفتر عشـــق که بسته شـد

دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم

خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون

به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود

بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم

غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم

چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم

دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو

آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه

دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه

بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو

ازاون که عاشقــــت بود

بشنواین التماس رو



تاريخ : دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, | 15:11 | نویسنده : هانی |

 


1) یه بار با یه بنده خدایی دعوام شد در حد بزن بزن! بعد یهو دیدم وسط دعوا نشست

 

شروع کرد به خندیدن. گفتم واسه چی می خندی؟ گفت چرا وقتی مشت می زنی مثل این فیلم هندیا صداشم درمیاری؟!

2) من هر وقت حوصله ام سر می ره یه اس ام اس به یه شماره

 اتفاقی می دم با این مضمون: جنازه رو قایم کردم، حالا چیکار کنم؟

3) هنوزم منتظرم یه روز یه خانوم و آقای پولداری بیان خونمون بعد مامانم

 بگه عزیزم ما تا حالا بهت دروغ گفته بودیم اینا پدر و مادر واقعی تو هستن!

4) قهرمان بچگیای ما بروسلی بود این شدیم جدیدیا با امثال جاستین بیبر به کجا می رسن؟

5) بعضی از حرفا تو دل آدم می مونه مثل تیکه آخر رانی هلو تو قوطی!

6) موجِ گرانی ها به پورشه پانامرا هم رسید و قیمت این ماشین از 420 میلیون به 640 میلیون رسید! دوستان از فردا به مدت سه روز در اعتراض به گرونی این خودرو، پورشه نمی خریم تا صدای اعتراض ما به گوش مسئولین برسه!

7) یعنی ما اگه تو یه خونه با 10 تا اتاق هم باشیم این چهارتا اعضای خونواده ما یه طوری خودشون رو تو خونه پخش می کنن که توی هیچ نقطه ای از خونه نمی شه تنها باشی! یعنی بارسلونا هم اینطوری از فضاهای خالی زمین استفاده نمی کنه.

8) طرف مسج داده می خوام اَدت کنم چی کار کنم؟ بهش گفتم یه کپی

شناسنامه با دو قطعه عکس برام ایمیل کن! والا

9) یه روز خوب اومدنی نیست، ساختنیه

10) شخصیتی که در دوران تحصیل هیچ وقت چهره اش دیده نشد: �الان میخواد بازرس از آموزش و پرورش بیاد!�

11) دست دوستم یه گوشی آی فون دیدم حسودیم شد. اومدم خونه

به مامانم گفتم من یه اپل می خوام!
مامانم یه لبخند مرموزی زد، شب که بابام اومد دیدم دستش یه پلاستیک سیبه!
مامانم گفت تو فکر کردی من و بابات انگلیسی بلد نیستیم؟

12) حرف زدن با کسی که منطق حالیش نیست، مثل اینکه که بخوای رو چرتکه ویندوز نصب کنی.

13) تجسم کنید:
تو یه روز سرد پیجامه گرمت رو می پوشی و می پری تو تختت،

بالشت رو درست می کنی، پتو رو می کشی رو خودت، خودت

 رو اینور و اونور می کنی، یکمم خودت رو می کشی، حسابی که گرم

شدی چشاتو می بندی که بخوابی ...

یه دفعه می بینی چراغ اتاق رو یادت رفته خاموش کنی!

14) تنها استفاده ای که گوشیم داره اینه که تو تاریکی با

 نور ال سی دیش نمی خورم به در و دیوار، نه صدای زنگی میاد ازش نه هیچی

15) عاشق این مادرایی هستم که فک می کنن

همه دخترا واسه پسراشون تور پهن کردن!

16) بابام هر وقت میگه: بیرون خوب باد میاد،

معنیش اینه که می خواد کولرو خاموش بکنه!

17) یه راننده تاکسی هایی هم هستن
وقتی گوشیت زنگ می خوره، بجایِ اخم و تخم، صدایِ ضبط یا رادیو رو کم می کنن

18) یه شیشه سیرترشی شش ساله داریم. سال دیگه که هفت سالش شد می خوایم بفرستیمش مدرسه

19) فرهنگ متفاوت زندگی شهری و روستایی باعث نمی شود که پشت اتصال شلنگ آب زیر دستشویی هر خانه ای یک اسکاچ کهنه نباشد.

20) چه سمفونی گوش خراشی خواهد شد زمانی که هر کس ساز خودش را بنوازد.

21) شوهران گروه کوچکی از مردان مسلح به کیف پول هستند که در محاصره دسته ای مرکب از زن و بچه درآمده اند.

22) ریاضی عزیز: لطفا دیگه بزرگ شو ومسائلت رو خودت حل کن. با تشکر

23) از دلخوشی های بالای 40 سالگی یکیش اینه که دیگه جوونمرگ نمی شی!

24) پایان نامه ارزونیتون مدرک نمی دیم بهتون

25) یکی از علایم نزدیک شدن به بحران روانی اینه که فکر کنین کارتون اونقدر مهمه که اگه بخواین به تعطیلات برین آسمون به زمین میاد



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391برچسب:, | 1:19 | نویسنده : هانی |

 

باز باران
 با ترانه
با گوهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
 
من به پشت شيشه تنها
ايستاده :
در گذرها
رودها راه اوفتاده.
 
شاد و خرم
يک دوسه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند اين سو و آن سو
 
می خورد بر شيشه و در
مشت و سيلی
آسمان امروز ديگر
نيست نيلی
 
يادم آرد روز باران
 گردش يک روز ديرين
خوب و شيرين
توی جنگل های گيلان:
 
کودکی دهساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
 
از پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
 
آسمان آبی چو دريا
يک دو ابر اينجا و آنجا
چون دل من
روز روشن
 
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زيبا پرنده
 
برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمايان
چتر نيلوفر درخشان
آفتابی
 
سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشيده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمبدم در شور و غوغا
 
رودخانه
با دوصد زيبا ترانه
زير پاهای درختان
چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان
 
چشمه ها چون شيشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ريزه
سرخ و سبز و زرد و آبی
 
با دوپای کودکانه
می پريدم همچو آهو
می دويدم از سر جو
دور می گشتم زخانه
 
می پراندم سنگ ريزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم کرده خاله
 
می کشانيدم به پايين
شاخه های بيدمشکی
دست من می گشت رنگين
از تمشک سرخ و وحشی
 
می شنيدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
راز های زندگانی
 
هرچه می ديدم در آنجا
بود دلکش ، بود زيبا
شاد بودم
می سرودم :
 
" روز ! ای روز دلارا !
داده ات خورشيد رخشان
اين چنين رخسار زيبا
ورنه بودی زشت و بی جان !
 
" اين درختان
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان !
 
" روز ! ای روز دلارا !
گر دلارايی ست ، از خورشيد باشد
ای درخت سبز و زيبا
هرچه زيبايی ست از خورشيد باشد ... "
 
اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چيره
آسمان گرديده تيره
بسته شد رخساره خورشيد رخشان
ريخت باران ، ريخت باران
 
جنگل از باد گريزان
چرخ ها می زد چو دريا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا
 
برق چون شمشير بران
پاره می کرد ابرها را
تندر ديوانه غران
مشت می زد ابرها را
 
 روی برکه مرغ آبی
از ميانه ، از کناره
با شتابی
چرخ می زد بی شماره
 
گيسوی سيمين مه را
شانه می زد دست باران
باد ها با فوت خوانا
می نمودندش پريشان
 
سبزه در زير درختان
رفته رفته گشت دريا
توی اين دريای جوشان
جنگل وارونه پيدا 
 
بس دلارا بود جنگل
به ! چه زيبا بود جنگل
بس ترانه ، بس فسانه
بس فسانه ، بس ترانه
 
بس گوارا بود باران
وه! چه زيبا بود باران 
می شنيدم اندر اين گوهرفشانی
رازهای جاودانی ،پند های آسمانی
 
" بشنو از من کودک من
پيش چشم مرد فردا
زندگانی - خواه تيره ، خواه روشن -
هست زيبا ، هست زيبا ، هست زيبا ! "
 


تاريخ : جمعه 17 آذر 1391برچسب:, | 1:17 | نویسنده : هانی |



 

 
 
 

 

یک نظر


 
Mitra Global CMS



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391برچسب:, | 1:8 | نویسنده : هانی |

 

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟
پسر: آره عزیز دلم
دختر: منتظرم میمونی؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند
پسر: منتظرت میمونم عشقم
... ... دختر: خیلی دوستت دارم
پسر: عاشقتم عزیزم
...   ...   ...   ...   ...   ...
بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد
به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد
پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی
دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت
پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود
و بی امان گریه میکرد


پرستار: شوخی کردم بابا !



رفته دستشویی الان میآد!!!


تاريخ : جمعه 17 آذر 1391برچسب:, | 1:7 | نویسنده : هانی |

تو مملکتشون نه دکتر شریعتی دارن،


نه جنتی دارن

 


نه کوروش کبیر دارن،

 


نه اختلاس دارن،

 


...
نه دریاچه ارومیه دارن خشک بشه،


نه انقلاب کردن دهنشون سرویس بشه،

 

 


نه سهمیه بنزین دارن،

 


نه گلشیفته دارن لخت بشه،

 


نه اصغر فرهادی دارن که بهشون حال بده،

 


نه شاهین نجسی دارن که...

 


نه خلیج همیشگی‌ فارس دارن هی‌ دودور دودور کنن

 


نه بندر همیشه عباس

 


نه ترک و لٔر و رشتی ، سرش هی‌ گوشزد کنن

 


نه ارتحالی ، نه ولادتی

 


نه گشت ارشادی

 


خلاصه خیلی‌ بیچارن !



تاريخ : جمعه 17 آذر 1391برچسب:, | 1:5 | نویسنده : هانی |

 

اگر هيچ وقت

بعد هر لبخندي خدا رو شكر نميكني !!!!!!

حق نداري بعد از هر اشكي اون و سرزنش كني ....



تاريخ : جمعه 16 آذر 1391برچسب:, | 23:49 | نویسنده : هانی |

سرزدازچپق ...دودبه آسمان

زسوزسينه ي ...دودباوران

بهمن..............اسم سيگارماست

پیامت ای دخان...سرطان....بيماري.....نوش جان ما

قلقلي....پيچيده دردل فضا...بوي دودتو

دودمان.... سوزي تو بي امان

افيوني وخانه....كني وي ران



تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, | 21:51 | نویسنده : هانی |

 

کسی آمد که حرف عشق و با ما زد

 

 

 دل ترسوی ما هم دل به دریا زد

 

 

دل ما رفته مهمانی، به یک دریای طوفانی

 

 

چه دوره ساحلش از دور پیدا نیست

 

 

یه عمری راهِ و در قدرت ما نیست

 

 

باید پارو نزد ، وا داد

 

 

باید دل رو به دریا داد

 

 

خودش می بردت هر جا دلش خواست

 

 

 به هر جا برد بدون ساحل همونجاست

 

 

به امیدی که ساحل داره این دریا

 

 

 به امیدی که آروم میشه تا فردا

 

 

 به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره

 

 

به عشقی که نمی بینی شبهاشو بی ستاره

 

 

دل ما رفته مهمانی، به یک دریای طوفانی


تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, | 12:1 | نویسنده : هانی |
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
  • قالب میهن بلاگ
  • سمفونی